به نام خدا

دعوا قاعده و قانون دارد در عین حال که بر سر خیلی چیز ها دعواست بر سر خیلی چیز ها هم ممکن است توافق باشد ماجرای ما هم همین جوری  هاست.

سر این چیز ها دعوا داریم که من بنده قاطی پاتی خداوندم نماز می خوانم در آخر وقت روزه هم خبر مرگمان می گیریم دور همی! دم افطار هر چه در خانه هست می خوریم می افتیم به حالت مرگ سحر هم از نعمات الهی بهره مند می شویم نمازی به کمر زده به خواب عمیقی فرو می رویم. بعد راه می افتیم یک کمی جهت تبرک گناه می کنیم انقدری که خدا سنگمان نکند بعدش هم می افتیم دنبال جیفه دنیا تا صدای اذان بلند می شود ما هنوز دو دستی چسبیده ایم به همان جیفه کذایی تا خستگی امانمان را می برد می رویم خانه کپه مرگمان را گذاشته می خوابیم. حوالی غروب بلند شده به عبادت خدا می پردازیم موقع استجابت دعاست چشم در چشم خدا بدون هیچ خجالتی برای خودمان خیر دو عالم را می خواهیم وقت کردیم در رابطه با همان جیفه کذایی هم مطالباتی انجام می دهیم این ها دعوای من و خداست. حالا توپ در زمین خدا می افتد و دعوا هم قاعده و قانون دارد بر فرض که همه این دعوا ها روی هم ما را می برد دربست به جهنم اما الان وقت جهنم نیست خجالتش بد تر از جهنم است پس ما می مانیم و خجالت می کشیم و همان مطالبات کذاییمان که از خدا بعید است به خاطر آن دعوا این ها را جواب کند. دعوا با خداوند متعال هم حالی می دهد ها.

 آدم شدن هم قاطی همان مطالبات کذایی است در هم است دیگر! هر چند ما ته ته اش آدم هم بشویم باز هم می رویم سراغ همان میوه ممنوعه خودمان.

دعوای با کریمان لذت بسیار دارد.