کابوس
سه روز پیش دیدمش. بی هدف توی ساحل قدم می زد. از زیر دوش که بیرون آمد توی صف بودم. گله ای دختر و پسر منتظربودند دوش بگیرند و شن ها را از هفت سوراخ بدنشان بشویند. بعد از دوش لباس پوشید. سیگاری چاق کرد و چای نوشید. سرمیزش رفتم و به شام دعوتش کردم و حالا سه روز است که در ویلای ماست. سعید که اهل این حرف ها نیست. از زنش می ترسد! اما من جز خودم از هیچ چیزی نمی ترسم.
در لحظه ای پوچی تمام وجودم را می گیرد. بلند می شوم و به طرفش می روم. می خندد و خودش را رها می کند در آغوش من. هلش می دهم. روی زمین می افتد. خنده بر صورتش می ماسد. نگاه بدی می کند. دستش را می گیرم و با هم درون آب می رویم. به گمان این که می خواهم از دلش در بیاورم دنبالم می آید. شنا بلد است! به چهارمتری که می رسیم می گویم:
- هر کی بیشتر از اون چوبه بگیره و دیرتر بالا بیاد.
زیر آب در حالی که از چوب ستون مانندی که در کف دریاست گرفته ایم توی صورت هم نگاه می کنیم و می خندیم. به شوخی پایش را با طناب می بندم. نفسش تمام می شود. می خواهد بالا بیاید. نمی تواند. طناب را محکم تر می کنم. با دست ضربه ای می زند اما عقب می کشم و بعد محکم با پای دیگرش ضربه ای به صورتم می زند. دماغم می شکند اما محل نمی گذارم. چند لحظه بعد بی حر کت می شود. پای دیگرش را هم می بندم و به ساحل می آیم. دختر نوجوانی بی پناه گوشه ای نشسته و به بقیه نگاه می کند. از نگاه های ترسانش معلوم است که تنهاست. برای چند روز بعدی مناسب به نظر می رسد.
-------------------------------------------------------
۱. ورود کرگدن را به وبلاگ حلقه سه شنبه تبریک می گوییم.
۲. برای عکاس که دیگر در این وبلاگ مطلب نمی زند آرزوی خوشبختی داریم.
۳. قبول شدن کریم دوغی در آزمون کتبی وکالت را تبریک می گوییم.
۴. برنده شدن داستان کوتاه "روی پل" از جزیره (زینب علیزاده) و کسب عنوان اول را در بخش اصلی جایزه ادبی اصفهان به ایشان و اعضای حلقه سه شنبه تبریک می گوییم. برای آگاهی بیشتر به این جا بروید:
http://www.irna.ir/fa/news/view/line-10/8510262811122100.htm
حلقهای از جوانان