اخم
به نام خدا
پسر روي خط ممتد سر به هوا قدم مي زد. از رو به رو دختر مي آمد كه روي خط منقطع سر به زير
راه مي رفت و به پسر فكر مي كرد. كم تر از نيم متر مانده متوجه يكديگر شدند، سر برداشتند
و نگاهشان در هم گره خورد. دل پسر ريخت؛ اما مانند هميشه اخم تنها واكنش طبيعي اش بود.
از هم گذشتند. حالا پسر سر به زير روي خط متقاطع راه مي رفت و به دختر فكر مي كرد و دختر
روي خط ممتد سر به هوا قدم مي زد.
پسر روي خط ممتد سر به هوا قدم مي زد. از رو به رو دختر مي آمد كه روي خط منقطع سر به زير
راه مي رفت و به پسر فكر مي كرد. كم تر از نيم متر مانده متوجه يكديگر شدند، سر برداشتند
و نگاهشان در هم گره خورد. دل پسر ريخت؛ اما مانند هميشه اخم تنها واكنش طبيعي اش بود.
از هم گذشتند. حالا پسر سر به زير روي خط متقاطع راه مي رفت و به دختر فكر مي كرد و دختر
روي خط ممتد سر به هوا قدم مي زد.
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم مهر ۱۳۸۵ ساعت 13:54 توسط راد
|
حلقهای از جوانان