بیرون پناهگاهت ایستاده م و اون تو رو نگا میکنم .

وقتی بمب میریزن رو سرم

تو خیلی شیرین و گرم و امنی .

تا حالا بهت گفته بودم که نگرانتم ؟

بهت گفته بودم که معرکه ای؟

و رنجم میده دوریت ؟

بیرون پناهگاهت ایستاده م  عزیز

ولی آرزوم اینه که تو قلبت باشم .