آرزوم اینه ...
بیرون پناهگاهت ایستاده م و اون تو رو نگا میکنم .
وقتی بمب میریزن رو سرم
تو خیلی شیرین و گرم و امنی .
تا حالا بهت گفته بودم که نگرانتم ؟
بهت گفته بودم که معرکه ای؟
و رنجم میده دوریت ؟
بیرون پناهگاهت ایستاده م عزیز
ولی آرزوم اینه که تو قلبت باشم .
+ نوشته شده در جمعه چهارم اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت 22:15 توسط وارنو
|
حلقهای از جوانان